جدول جو
جدول جو

معنی ویله زدن - جستجوی لغت در جدول جو

ویله زدن
(فُ دَ)
فریاد کردن. نعره زدن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ویله شود
لغت نامه دهخدا
ویله زدن
فریاد کردن نعره زدن: (درین بیم بودند و غم بکسره که گرشاسپ زد ویله از دره)
تصویری از ویله زدن
تصویر ویله زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیحه زدن
تصویر صیحه زدن
بانگ کردن، بانگ زدن، فریاد کشیدن، صیحه کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعله زدن
تصویر شعله زدن
زبانه زدن، افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، گر کشیدن، تلهّب، اضطرام، اشتعال، توقّد، ضرام، التهاب، گر زدن
فرهنگ فارسی عمید
(فُ فِ دَ)
بسیار جنبان بودن، چنانکه خاکشی و کرم در آب گنده. (یادداشت مرحوم دهخدا). وول زدن در تداول مردم تهران
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیهه زدن
تصویر شیهه زدن
فریاد زدن اسب بانگ زدن اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله زدن
تصویر شعله زدن
زبانه زدن زبانه زدن مشتعل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
لطمه زدن، با دست به صورت کسی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
وصله کردن رقعه دوختن (کفش و غیره) : دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را بسکه عشاق تو بر جامهء... پینه زنند. (علی خراسانی) -2 سخت شدن پوست کف دست و پا و زانو و غیره بر اثر کار و رفتن پینه بستن، گود کردن مجرای قنات در صورتیکه قنات خشک شود. پس از گمانه زدن قنات در صورتیکه به آب نرسد مجرای قنات را گودتر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله زدن
تصویر پیاله زدن
باده نوشیدن می خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچه زدن
تصویر پیچه زدن
روی بند مویینه بروی آویختن در نقاب مویین شدن رو بند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تاژ زدن افراس افراشتن چادر زدن برپا کردن خیمه چادر زدن، فرود آمدن مقیم شدن در جایی، عجب و تکبر کردن، فنی است از کشتی که چون حریف بخاک می رود حریف دیگر از روبرو تمام تنه خود را بر روی او خراب می کند خیمه کشیدن، یا اندر عدم خیمه زدن، فانی شدن رسیدن بعالم حقایق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
التّرقيع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
Patch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
rapiécer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
মেরামত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
remendar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
remendar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
łatać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
латать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
латати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
oplappen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
flicken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
rattoppare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
yama yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
مرمت کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
ปะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
menambal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
לתקן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
修繕する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
मरम्मत करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
kuziba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
수선하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
修补
دیکشنری فارسی به چینی